یکی از بدترین بازی های فیلم از حامد بهداد گرفته شده که در چند صحنه در نقش روح همسر زهرا که در سال 57 شهید شده است، ظاهر می شود که این حضور گاه و بی گاهش در نقش روح آن قدر پیش پا افتاده و با استفاده از تکنیک های ابتدایی است که بیشتر باعث خنده مخاطب می شود........!
بیداری، اولین فیلمی بود که در جشنواره فجر تماشا کردم. در این حد بگویم که ای کاش تا شروع فیلم، آن قدر وقت آزاد نداشتم و برای آن از همه جا بی خبرانی که می آمدند و می پرسیدند چه خبر است و کدام فیلم، خوب است، قیافه حق به جانب نمی گرفتم و نمی گفتم کارهای فرزاد مؤتمن قابل اعتناست! حتی باعث شدم دو نفر بروند و بلیتشان را عوض کنند تا فیلم فاخر! «بیداری» را به توصیه من البته ببینند. هر چه قدر هم در دلشان به من الفاظ رکیک گفته باشند حق دارند. «بیداری» حتی 10 درصد آن چه که می توانیم فیلم خوب بنامیم هم نبود. این فیلم با آن چه که از فرزاد مؤتمن در «شبهای روشن» و «صداها» دیده بودیم، فرسنگها فاصله دارد. فیلمنامه سعید حاجی میری ملودرامی است که تاریخ روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب را روایت می کند. فیلم روایتگر داستان زنی به نام زهراست (با بازی شقایق فراهانی) که حافظه اش در سال 63 بر اثر ضربه ای که به سرش خورده متوقف مانده است. او برای آخرین بار دخترش یاسمن را در سن شش سالگی دیده و از همان روز همه چیز را از یاد برده است. حالا 24 سال از آن حادثه می گذرد و ما زهرا را می بینیم که با همان شکل و شمایل و بدون کوچکترین تغییری به دنبال دختر شش ساله اش می گردد که حالا با بازی نیکی کریمی، تبدیل به زن موفق 30 ساله ای شده است.
غیر قابل باور بودن و کلیشه ای بودن خصیصه ای است که در خیلی از صحنه های فیلم دیده می شود. بیداری می خواهد در مورد موضوعاتی چون سفر در زمان، دیدن آینده و دنیای ماورا و این چیزها باشد که چندان موضوع جدیدی نیست و شیوه روایت آن هم در این فیلم کاملاً غیر قابل باور است. شاید علت این امر، عجولانه ساخته شدن فیلم و به قول خودمان سر هم بندی کردن آن باشد چرا که بیداری در پاییز و زمستان 87 و برای رسیدن به جشنواره آن سال بسیار با سرعت ساخته شد اما به مشکل برخورد و بعد از سه سال با تدوین دوباره، به جشنواره امسال رسید.
یکی از بدترین بازی های فیلم از حامد بهداد گرفته شده که در چند صحنه در نقش روح همسر زهرا که در سال 57 شهید شده است، ظاهر می شود که این حضور گاه و بی گاهش در نقش روح آن قدر پیش پا افتاده و با استفاده از تکنیک های ابتدایی است که بیشتر باعث خنده مخاطب می شود.
وقتی زهرا با تغییرات بسیار خیابان ها، برج ها و آدم ها روبرو می شود ناخودآگاه من را به یاد فیلم «سیزده 59» می اندازد که پرویز پرستویی در آن بعد از سال ها از کما در می آید و احساساتش در مواجهه با دنیای بیرون را آن چنان زیبا و واقع پذیر نشان می دهد که با تعجب های اندک و خالی از حس زهرا در فیلم بیداری اصلاً قابل مقایسه نیست.
مساله ای که در فیلم خیلی به آن تاکید شده و باز هم اصلاً باور پذیر نیست، یاد آوری بیش از حد شخصیت ها از زهراست که بعد از 24 سال هنوز هر روز و هر ساعت در موردش صحبت می کنند و یاسمن با گذشت این همه سال و ازدواج کردن و کسب موفقیت های کاری بسیار، زنی سرد و بی روح است که دائماً در فکر مادرش است.
آن چه که باعث می شود مخاطب تا پایان، فیلم را همراهی کند رسیدن به جواب این سوال است که چرا زهرا با گذشت 24 سال در چهره و ظاهرش هیچ تغییری ایجاد نشده است و در همه این سال ها کجا بوده و چه بر سرش آمده؟ که در آخر با زدن فلش بک هایی خیلی کوتاه و عجولانه همه حقایق نشان داده می شود.
شاید بهترین صحنه بیداری به قسمتی باز می گردد که درگیری های خیابانی بهمن 57 را به تصویر می کشد و حتی برای لحظاتی حالت مستند گونه ای به این فیلم می دهد.
نویسنده : شبنم سید مجیدی
منبع:نقد فارسی