سامان مقدم را پیش از این با فیلم های نسبتا موفقی مثل "کافه ستاره" و "مکس" در دنیای سینما و سریال نسبتا موفق "شمس العماره" در تلویزیون دیده بودیم، اما سریال قلب یخی شاید نقطه عطفی در کارنامه این کارگردان، حداقل از منظر کارگردانی باشد. قرار نیست از کسی بازی جدیدی ببینیم؛ مهران مدیری همان بازی همیشگی خود در اوقات جدی بودن را نمایش می دهد و اصولا انتظار بازی غیر طنز با همان ادا و اطوار های همیشگی از او نابه جاست! همین در مورد رضا عطاران نیز صادق است...
نقد و برسی سریال « قلب یخی3 »
دو فصل قبلی "قلب یخی"؛ اولین سریال شبکه خانگی ایران که نسبتا با پیگیری منظم طیف خاصی از بینندگان همراه شده بود، با مسائلی -ز جمله مسائل مالی- روبرو و به صورتی تقریبا نامشخص از گردونه انتشار خارج شد؛ به طوریکه حسین یاری؛ تنها بازیگر برجا مانده از دو فصل قبل، در قسمت اول فصل جدید علاوه بر بیان تازه بودن ماجرای سریال فعلی، به رمزگشایی و پایان بندی مناسب فصل قبل در آینده نزدیک اشاره می کند. بنابراین نامگذاری این فصل به "فصل سوم قلب یخی" اقدامی نادرست و البته با در نظر گرفتن شباهت موضوع اجتناب ناپذیر و با توجه به بروز سوء پیشینه ناخواسته در پایان بندی فصول قبلی، انتظار تغییر اکثریت عوامل و به کارگیری بازیگران شناخته شده و محبوب برای ایجاد شوقی مجدد برای خرید مجموعه، امری غیر عادی به نظر نمی رسد. به این مطلب این را هم اضافه کنید که ساخت سریالی به دور از ژانر هیجانی یا کمدی در ایران، (مثل "ساخت ایران" که البته آن سریال هم با به کارگیری بازیگران مطرح قصد جلب مخاطب داشت) یا با خط قرمزهای فراوان همراه خواهد شد و یا بیننده مناسبی گرد نخواهد آورد.
سامان مقدم را پیش از این با فیلم های نسبتا موفقی مثل "کافه ستاره" و "مکس" در دنیای سینما و سریال نسبتا موفق "شمس العماره" در تلویزیون دیده بودیم، اما سریال قلب یخی شاید نقطه عطفی در کارنامه این کارگردان، حداقل از منظر کارگردانی باشد.
قرار نیست از کسی بازی جدیدی ببینیم؛ مهران مدیری (در سریال هم نام او مهران است) همان بازی همیشگی خود در اوقات جدی بودن را نمایش می دهد و اصولا انتظار بازی غیر طنز با همان ادا و اطوار های همیشگی از او نابه جاست! همین در مورد رضا عطاران نیز صادق است (اما نمی دانم چرا عطاران در هر موقعیتی که باشد به دل می نشیند اما مهران مدیری فقط در قامت سریال های طنزش دلنشین است!؟). به نظر می رسد وجه طنز ماجرا، هم برای تلطیف داستان و هم برای جذب مخاطب بیشتر به داستان افزوده شده و آن سرایدار وسواسی و بعضا حواس پرت (صفر؛ با بازی امیر حسین رستمی) و همچنین اسفندیار پرت از ماجرا و مهران مزاحگر -لااقل در قسمت های ابتدایی- به همین دلیل در ماجرا حضور دارند. در کنار همه بازیگران باید به بازی تماشایی طناز طباطبایی اشاره کرد که به نظر نویسنده این متن از بهترین بازی های مجموعه و شاید بهترین آن ها باشد.
می شد اسم سریال را "مثلث ها" هم گذاشت! داستانهای درام ماجرا به گونه ای ست که بیننده بیش از این که دلش برای عتیقه های ایران بسوزد یا پیگیر قاتل واقعی آتیلا باشد، در گیر روابط عشقی و مثلثی داستان می شود (و البته بر همگان واضح و مبرهن است که ایجاد روابط مثلثی و حتی مربعی!-که در بسیاری سریال های این روزهای ماهواره ای مشاهده می شود- به جهت افزودن جذابیت به ماجرا افزوده می شود-گویا اینگونه مسائل همواره برای نوع بشر، به خصوص ایرانی، جذابیت دارد!)؛ رابطه سایه با آتیلا-شوهر سابقش- و مهران، حامد با شیوا-همسر فعلی اش- و دیبا-که ته مایه علاقه دیبا به حامد را در لحظاتی می بینیم-، پیمان با لاله و ترانه و در آخر حامد و نیما با شیوا (که در این صورت رابطه شیوا و حامد و نیما و دیبا یک مربع می سازد!). فکر نمی کنم داستان گنجایش مثلثی دیگر در خود را داشت!
یکی از اشکالات وارد شده به سریال ها و فیلم های ایرانی قابلیت حدس زده شدن توسط بیننده است. البته این اشکال را شاید به طور کلی بتوان به تمام فیلم های گیشه ای دنیا چسباند، اما مثلا چرا سریال Damages بیننده را در لحظه لحظه های دیالوگ هایش مینشاند و قلب یخی چنین نیست؟ علت را باید در شخصیت پردازی؛ این عنصر مهم فیلمنامه نویسی جستجو کرد؛ آنجا که بیننده آنچنان درگیر شخصیت درونی شخصیت اول "غرامت ها" می شود که فهمیدن زوایای جدید درون او خود مسئله اصلی می شود و موضوع ظاهری اصلی (که نسبتا قابل حدس زدن به طور صحیح هم هست)، می شود مسئله فرعی داستان! سریال های ایرانی اما به دور از هرگونه واکاوی عمیق شخصیت ها، از هر یک تنها موجودی سطحی و پوسته ای می سازند که تنها در خدمت داستان اصلی قرار گرفته و انگار کار دیگری نیز جز به سرانجام رساندن خط اصلی داستان ندارد.. بنابراین داستان اصلی مایه تعلیق می شود و تعلیق قابل حل در ذهن بیننده کشش لازم را نخواهد داشت. یکی از تمهیدات غریبی که در فصول قبلی در جهت رفع این عیب و عدم پیش بینی پذیری داستان اعمال شده بود کشته شدن ظاهری یک فرد و مشخص شدن زنده بودن او در قسمت های بعدی بود! موضوعی که با تکرار و لوث شدن آن باز به یک بحث پیش بینی شونده تبدیل شد! به طور کلی در سریال هایی مثل "غرامت ها" با تعلیق های فرعی پیش بینی ناپذیر در کنار تعلیق اصلی نسبتا پیش بینی پذیر طرف می شویم و در سریال ایرانی همه چیز قابل پیش بینی و دم دستی است! در کنار شخصیت پردازی، دیالوگ های پر مغز همم یکی از عوامل برتری سریالی مثل "غرامت ها" بر امثال "قلب یخی" است. باید قبول کنیم که علت موفقیت سریال هایی مثل "Lost" یا "Prison break" یا "Friends" استفاده از بازیگران آشنا نیست بلکه داشتن فن کارگردانی مناسب، جلوه های ویژه باور پذیر و کم نقص، سرمایه گذاری خوب و فیلمنامه قوی و منسجم است.
قلب یخی (3) تلفیق عجیبی از ژانرهای کمدی، درام، دلهره و جنایی است. فیلمبرداری مدرن همراه با فلش بک و فلش فوروادرهای جدید سریال، استفاده از تم تیتراژ ابتدایی سریال Damages (که البته به آثار و بناهای شهر تهران نیز می نگرد و با احتمال کم شاید مراد از آن توجه دادن به موضوع اشیاء عتیقه ای که روزی جزو طبیعت موجود شهر خود به حساب می آمده اند بوده)، استفاده از سریال های موفقی مثل فرار از زندان (Prison break) در نماهای زندان و نوع فیلمبرداری و تم موسیقیایی سریال Lost در برخی لحظات حساس در کنار ایرانیزه شدن نسبی، آن را به سریالی برداشتی-تلفیقی مناسب از کارهای موفق غربی بدل می کند (تم مشابهت با کارهای خارجی در سراسر فیلم -از جمله صحنه های تعقیب و گریز- حس می شود) و این نشان از هوش سامان مقدم دارد.
The end
نظر شما درباره سریال « قلب یخی 3 » چیست ؟