"پذیرایی ساده" مانی حقیقی دربین انبوه فیلمهای ضعیف جشنواره سی ام فیلمی قابل تامل و بررسی است و می توان آن را نسبت به فیلمهای نمایش داده شده در جشنواره، فیلم خوبی دانست....
دو دلیل عمده بر این ادعا ، یکی پیچیدگی های شخصیتهای محوری در فیلمنامه آن است که بر خلاف شخصیتهای تک بعدی عموم فیلمهای جشنواره از جنس زمان، غیر قابل پیشبینی و قابل واکاوی و تحلیل هستند و عملکردشان مخاطب را کاملا درگیر می کند؛ضد قهرمانهایی قهرمان!که دروغپردازیها و نقشآفرینیهایشان باورپذیرتر است تا راستگویی و صراحتشان و در نقشهایی فرو میروند که به خوبی آن را شناخته و درک کرده اند و این وانمایی برایشان تنها یک بازی عجیب و سرگرم کننده نیست و سرانجام به سبب واقعیتی تلخ و گزنده پیروز میشوند در حالی که شکسته و آسیب دیده اند.
دوم این که این فیلم نقد رسایی علیه همان واقعیت دردناک است ؛این که پول قابلیت آن را دارد که شرافت،پدری، برادری، انسانیت و خوی انسانی را تحقیر و ویران کند.عبور از نوعی مرز و ورود به منطقه ای حفاظت شده و دور از دسترس که فیلم با آن آغاز می شود، استعاره ای از سفری برای درنوردیدن مرزهایی است که نمی توان تا آخرش نرفت. قهرمان داستان که پیشینه اش را نمی دانیم با دستی شکسته سیلی می زند و تا سرحد جنون تحقیر میکند. آیا او تحقیر شده که چنین تحقیر می کند؟ آیا گردنکشی او به سبب ذلتی است که در اعماق وجودش حس میکند؟ او هستی را هم به نقد می کشد، در سکانس نمادین گورستان این هملت عصرمدرن، معلم یعنی الگویی را از دفن فرزندش منصرف می کند و در عین حال خودش از نوزاد دختری که به شکل تاریخی زنده به گور میشده و حالا مردهاش را هم به گور نمیسپارند مراقبت میکند تا خوراک گرگهای گرسنه که تازه گرسنگیشان هم تقصیر خودشان نیست، نشود. همذات پنداری او در خوابیدنش کنار نوزاد مرده نمادی از مرگ اوست، او هم جسدی رها شده است که حتی دفن هم نمیشود؛ دانه ای که رستاخیز و رویشی در پی ندارد.
این که او با درک برتر از خوی انسان و مستمسک قرار دادن شرع و عرف و فقرو با تحقیر و له کردن، دیگران را به ذلت میکشاند نکته ای است و قضاوت ،توجیه و تنبیه او دربارهی آن ها نکته ای دیگر؛ او در مقام قاضی، راننده ای را که می خواهد پس از پذیرفتن پول به کار برگردد تنبیه می کند. این حقارت بزرگ که او با پخش کردن پول بادآورده در بین همنوعان پخش میکند آیا برآمده از حقارتی نیست که در او ریشه دارد؟ آیا او در مقام توجیه عملکرد خودش و فرافکنی به این کار دست می زند؟ یا آیا این نا امیدی او از انسان و هستی اعتراضی به شمار می رود؟
شاید این ضدقهرمان ، خوی قهرمانی اش را زمانی که در برابر هیزم ها به کودکان فقر و کار پول می دهد بهتر بنمایاند؛ این جا زن داستان هم در مقام قضاوت این کار او را به چالش می کشد. این شخصیتها به سختی با خود در کشمکشند و شوخیها ، ساده نماییها و بی خیالی شان به نظر نمیرسد که حقیقتشان باشد و شاهد آن هم سکانس پایانی و شلیک زن به قاطرِ
در رنج است.نکته قابل توجه در فیلم حقیقی این است که این فیلم نقدی بر فقر و یا جامعه طبقاتی نیست و نگاه کلانتری به وضعیت انسان در هستی دارد و انتخاب این فضای دوراز دست به خاطر پرداخت نمادین به درون انسان و در راستای آن نگاه کلی است.
پذیرایی ساده در بعضی سکانسها حتی فانتزیتر می شود و با مخاطب عام فاصله می گیرد. مثل دوره کردن ماشین با موتورسواران نقابدار باند قاچاق انسان که آدم را یاد فیلمهای وسترن و سوارانی می اندازد که ناشناخته می آیند و میروند و در سکوتی قهرمان را دوره میکنند. زنها در این فضا نقش چندانی ندارند به جز زن داستان و نوزاد دختر و مادری که تلفنی صحبت می کند زنی در این سفر وجود ندارد؛ اگرچه فضاسازی این فیلم بر اساس درونیات و رویاروییهای تنها با افراد است تا تعلیق مناسب خود را داشته باشد اما ممکن است برای مخاطب معمولی سنگین و نچسب باشد . شخصیت قهرمان داستان به شکلی نماد وجدانی است سرکوب شده که در برابر تک تک شخصیت های عبوری که هر کدام می تواند نماد طبقه ای باشد قرار می گیرد و تقریبا همه را با زر ، زور و یا تزویر به زانو در میآورد.اثری که این شخص بر زندگی این افراد می گذارد قادر است همهی عمر آن ها را معذب و رنجور و زندگی شان را نابود کند.
بازی زیبای ترانه علیدوستی مخصوصا به خاطر سادگی و مهربانی چهرهاش از نقاط قوت فیلم است اگرچه شاید مانی حقیقی می توانست با انتخاب هنرپیشه مردی محبوب برای قهرمانی که با ضد قهرمان می آمیزد، موفقتر باشد. شاید انتخاب چنان هنرپیشه ای ارتباط با مخاطبان و نزدیکی با آن ها را بیشتر و فیلم را دیدنیتر می کرد.
نوشته شده توسط مریم سپاسی