در ادامه مطلب نقد فیلم «راز» را میخوانیم که نویسنده ی آن هادی حق پرست است و خود او این مطلب را در اختیار ما قرار داده است ...
در جستجوی عنوان مقاله در خاطرم یاد عنوان مقاله نقد سید مرتضی آوینی به فیلم هامون افتاد که با این عنوان آغاز شد: چرا جهان سومی ها هامون می سازند؟
و علت این یادآوری خاطرم به این علت بود که همیشه تنها جهان سومی ها فیلم هایی نظیر راز را تماشا و باور می کنند و از خود پرسیدم چرا جهان سومی ها راز تماشا می کنند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نام خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وای، بدون مقدمه سراغ اصل مطلب رفتیم!
راستش مدت ها بود که مشتاق دیدن مستندهایی نظیر راز بودم و دوست داشتم کشف کنم که فیلم هایی این چنینی و از این دست کتاب ها و مقالات چه نسبتی با حقیقت دارند و برای ارائه و بیان مضمون از چه قالبی استفاده می کنند؟
فیلم مستند راز می تواند با عوام بسیار قوی ارتباط برقرار کند و به ظاهر بیانی صادقانه و دلسوزانه دارد. و علت این که آن را به ظاهر می بینم را در ادامه خواهم گفت.
راز فیلمی خوش ساخت است و از نظر فنی فیلمی قوی ست، و البته در ایجاد شخصیت برای کسانی که با آن ها مصاحبه می شود هم همچنین. و این خود باعث شده که مخاطب رفتاری منفعلانه در برابر یک فیلسوف یا فیزیک دان کوانتوم و ... پیدا کند . این عمل کاملا از پیش تعین شده است.
این که صدا وسیمای مان در بسیاری از مواقع فیلمی را بدون شناخت و تحلیل صحیح آن را پخش می کند برایم چیز تازه ای نیست اما یکی دیگر از این فیلم ها همین فیلم مستند راز است که در سینما ماوراء(!) شبکه 4 پخش شده است.
در اولین نریشن و جمله فیلم با صدای آن خانم می شنویم:
(( یک سال پیش زندگی من مثل ویرانه ای در اطرافم بود))...!
او در ادامه می گوید: گوشه چشمی از یک راز عظیم به من نمایان شد!)) ما که می دانیم این عالم سراسر همه راز است اما کجا راز در بیان می آید؟
راوی داستان از ابتدا واقعیات زندگی اجتماعی و خصوصی خود می گوید که برای همه انسان های این کره خاکی اتفاق افتاده است، و یا ممکن است پیش بیاید، و به قول حکیم شهیدمان از سنت های تغییر ناپذیر آفرینش است. که این خود می تواند یک اجبار تلقی شود در برابر این که سخن اصلی فیلم این است که ذهن انسان همه اتفاقات و پدیده ها است. و هیچ جبری در محیط اطراف ما و در زندگی بشر وجود ندارد!
آیا همه کسانی که در این دنیا موفق بوده اند، از ابتدا خود آگاه بوده اند؟
آیا از ابتدا می دانستند و آگاه به این راز(!) به موفقیت رسیده اند؟
کسی نیست که بگوید من هیچ فکر نمی کردم که روزی به این موفقیت برسم؟
راوی در آغاز فیلم با بیان این واقعیات سعی در ایجاد تشنگی در مخاطب دارد که البته موفق هم می شود و پس از آن محتوای از پیش تعیین شده خود را بدون مقاومت و تفکر کردن بیننده در ذهن او جای می دهد و مخاطب بدون گارد گرفتن طبیعی در مقابل فیلم های مستند، آن را می پذیرد.
این فیلم، فیلمی تبلیغاتی است نه یک فیلم مستند علمی! فیلمی که خود را با موسیقی دنبال می کند و در ابتدا سعی دارد با نماهای کوتاه مصاحبه و زیرنویس کردن درجه علمی(!) مصاحبه شوندگان گوش و چشم ما را از تفکر بسته و سپس سخن را باز گوید.
در فیلم ادعا می شود که افرادی مانند افلاطون، شکسپیر، بتهوون و هوگو و ... از این راز با خبر بودند!
حال جدای از این همه در این بزرگان باید شک کنیم یا این سخنان؟
باید به نام زیرنویس شده در مصاحبه ها توجه داشت که باز هم قبل ازز بازگوکردن سخن اصلی فیلم یک نوع ماساژ فکری و آمادگی ذهنی برای شنیدن آنچه نمی دانیم ایجاد شود. و در هیچ جای مستند این گفته نمی شود که اثبات این ادعا از کجاست که این متفکران از طریق آن راز را دریافتند؟
مستند راز، به شدت از اومانیست و سوبژکتیویسم رنج می برد و آنگاه اومانیستی که از دکارت نباشد را مبنا قرار داده است. این فیلم در ساحت روانشناسی مردن به سر می برد و غایت بشر مردن را ابتدای عالم ناسوتی تصور می کند. این فیلم به صراحت سوبژکتیویسم را نه با مباحث علمی و معرفتی، بلکه با ادعا و تیترهای جذاب و خوش رنگ نهادینه می نماید و ذهن انسان را سوژه عالم قرار می دهد. در این مضمون انسان با ذهن خود، به عنوان سوبژه در عالم و همه طبیعت را ابژه، قرار داده و انسان قادر است با ذهن خود هر آنچه اراده می کند را رقم بزند.
درب پراکتور، که به نام فیلسوف معرفی می شود، اولین کسی است که با او مصاحبه صورت می گیرد و ظاهرا او از نتیجه فیلم و سوالاتی که قرار است از او پرسیده شود و همچنین از گفتارها و پاسخ های دیگران هم آگاه است و در این کدام فیلم ساز علمی شک نمی کند؟
مگر نه آن است که در فیلم سازی پژوهشی و علمی همه چیز با پرسش و پاسخ و جستجو به نتیجه می رسد؟
پس آزمون و خطای این فیلم کجاست؟
دکتر جووتیالی، دومین شخصی است که مصاحبه می کند و به عنوان متخصص متافیزیک معرفی می گردد و می گوید:
شما می توانید هر چه که می خواهید باشید، و یا انجام دهید، یا داشته باشید!
بله، درست است که انسان در دنیا مختار است و از قوه ی اراده و اختیار برخوردار است اما آیا کسی در این دنیا مدعی این است که هر چه می خواهد و آنچه را خواسته داراست؟
آیا جز خداوند کسی دیگر چنین قدرتی دارد؟
نگاه اومانیستی این مستند فاش می شود و این که انسان خداست و از قدرت بی نهایت برخوردار است و البته اختیار مطلق! انسانی با عقل ناقص! مگر کسی می تواند ادعا داشته باشد که من در طول زندگی ام حتی یک اشتباه نکرده ام؟ پس چگونه عقل ناقص نیست؟
انسانی که می خواست با تفکر کانت و هگل و دکارت و جان لاک روی زمین باری خود بهشتی بسازد(!) غافل از آن که این کره خاکی پلی نیست و کیست که روی پل خانه بسازد؟ و این گونه جز جهنم برای خود رقم نزد.
و سپس با منولوگ های یک طرفه و پشت سرهم آمال و آرزوهای حقیر دنیایی و سکولار ی را نام می برد تا گوش هایمان به طبع نیز شود و اماده شنیدن بدون تحلیل درست.
در چه خانه ای دوست دارید زندگی کنید؟
دوست دارید میلیونر باشید؟
چه شغلی را دوست دارید داشته باشید؟
و... .
و تنها راه کارشان هم به زبانی ساده این است که هر چیز را که می خواهید داشته باشید فقط آن را دوست داشته باشید، یعنی بفرمایید خانه روی پل!
اگر انسان همیشه خود را در معرض دیدگاه مثبت برای دیگران قرار دهد تا بتواند محیط پیرامونی خود را به گونه ای دلخواه رقم بزند، که نمی تواند بزند؟! این گونه آن ها برای اطرافیان مخاطب خود و مطیعی می شوند نه برای خود. این گونه زیستن یعنی برای دیگران زیستن و ((من)) دیگران بودن.
نه برای خدا بودن، که همه این بودن ما از اوست... .
البته نمی خواهم این را انکار کنم که اساس تمام امور باور است، و این شک است که انسان را از درد و رنج هزار تکه می کند، (سید مرتضی آوینی).
اما این ((باور)) تنها از قلب متحقق می شود و نه از ذهن!
نویسنده : هادی حق پرست
نمیدانم بگویم چرندیات محض یا بگویم نیاز بشر امروز برای ادامه زندگی. فیلم در ابتدا سعی دارد مخاطب را سریع با خود همراه کند و در همان چند دقیقه ابتدایی، راوی داستانی را از زندگی شخصی و سخت خود بیان میکند و ناگهان همه چیز به سرعت اتفاق می افتد! تصویرسازی ها و ساخت فضایی وهم انگیز برای جذب کردن مخاطب و ایجاد سوال در ذهن وی که "واقعا این چه رازی است که اینقدر اهمیت داشت؟" فضایی کهن و تاریخی ایجاد شده در فیلم که قصد دارد از این طریق این موضوع را بسیار قدیمی و ریشه دار نشان دهد. در ادامه نیز اسامی افراد سرشناسی چون افلاطون و بتهوون و انیشتین، از دوره های مختلف تاریخی بیان میشود تا در همان ابتدا به شما این موضوع را یاداور شود که تمام افراد بزرگ و مشهور با کمک این مفهوم، به این موفقیت و شهرت رسیده اند. در ادامه شما در برابر افرادی با موقعیت های شغلی مهم مثل فیلسوف، متخصص علوم متافیزیک و ... قرار میگیرید که شما را در موقعیتی قرار میدهد که مجبور به پذیرفتن این مسئله باشید. چرا که قطعا این افراد با این موقعیت، قطعا از شما بیشتر میدانند. (شما که نمیتوانید بگویید دکترتان اشتباه میگوید، مجبورید به او اعتماد کنید!) این افراد از شما سوال میکنند که چه میخواهید؟ اینجا نقطه ایست که برای شما یک امید ایجاد میشود. عطش و امیدی که به شما میگوید اگر پیروی کنی نتیجه خواهد داد. فیلمی که با ظاهر مستندگونه ساخته شده تا خود را در غالب یک علم نشان دهد. در طول فیلم داستان های کوتاهی بیان میشود. برای مثال مردی که با همکارانش مشکل داشت و در خیابان با رهگذر ها زیر فشار بود و مردم آزارش میدادند و برنامه کمدی اجرا میکرد اما مورد تمسخر قرار می¬گرفت. و در ادامه فقط با تغییر طرز تفکر فرد ناکهان همه شرایط تغییر کرد! فقط طی چند هفته و در واقع نه به شکلی که این فرد حقیقتا کاری انجام داده باشد بلکه فقط فکر کرد و همکارانش به جای دیگری منتقل شدند، او تنها فکر کرد و دیگر مزاحمی در خیابان نبود! سوال اینجاست که این داستان واقعی است؟ چرا؟ و چطور؟ بر اساس چه مدارک و آزمایش ها و نتایج علمی این مسائل بیان شده است؟ سوال هایی که تا انتهای فیلم بدون پاسخ میماند. این سوال مهم که واقعا نتایج آزماش شده این اثر کجاست و منبع و مدرک علمی این داستان ها چیست؟ فیزیکدانان و پروفسور های متعدد داخل فیلم که گاه با تاکید برا این موضوع که ما نمیخواهیم از مسئله ای پوچ صحبت کنیم، بلکه داریم درباره مسئله ای اساسی و مهم صحبت میکنیم، سعی دارند تا هر لحظه شمارا از این پرسیدن سوال بازدارند. برای مثال همان اوایل فیلم پروفسور "فرد الن ولف" با تخصص در فیزیک کوانتوم به شما میگوید: من نمیخوام یه چیزی بگم در مورد تفکر امیدوارانه یا دیوانگی خیالی، من میخوام براتون از یک مفهوم اساسی تر و عمیق تر صحبت کنم! فیزیک کوانتوم داره به این نتیجه میرسه (یعنی هنوز نرسیده و امیداورند که برسه) که شما نمیتونید جهانی رو داشته باشید بدون اینکه ذهن رو با اون تلفیق کنید. در ادامه آقای باب پروکتور فیلسوف در تایید این حرف بیان میکند: حالا اگر شما این را درک نمیکنید دلیلی ندارد که ردش کنید! خب شما اینجا در برابر یک فیزیکدان کوانتوم و فیلسوف چه چیزی دارید بگویید؟ جایی هم جک کنفیلد نویسنده ادعا میکند: حرکات ضد جنگ، جنگ تولید میکنن و حرکات ضد مواد مخدر باعث بیشتر شدن مواد مخدر میشن! (واقعا) چرا؟ بر اساس چه آماری چنین مثال هایی زده میشه؟ اینکه شما تفکر مثبت داشته باشید خیلی خوب است. اصلا لازم است تا شما نکات مثبت زندگی و رخداد ها را ببینید تا بتوانید بهترین راه و مسیر را انتخاب کنید. شاید طرفداران این فیلم بگویند که "راز" سعی دارد تا شما نیمه پر لیوان را ببینید. اما در واقع "راز" بیان میکند که اگر لیوان شما خالی است، به این خاطر است که فکر میکنید خالی است. کافی است چشمانتان را ببندید و فکر کنید لیوانتان پر است. وقتی چشم هایتان را باز کنید، میبینید که لیوانتان پر شده است. قصد دارم نکته ای را یاداور شوم. انسان ها با عبور از افسانه ها و دوران اساطیری، به روشی برای تفکر و سبک زندگی خود دست یافتند تا به رشد و کمال برسند. این روش زندگی را دین نامیدیم. پس از مدتی، این جامعه سنتی با علوم جدید زیست شناسی و فسلفه جدید و عصر ماشین و تکنولوژی روبرو شد و وارد دوران مدرن شد. اینجا انسان با کنار زدن خدا و تمام باور های مذهبی سنتی خویش، با آغوش باز عصر ماشینی و مدرنیته را میپذیرد. اما به مرور زمان خلا وجود نیرویی ماورایی برای کنترل آنچه هنوز در کنترل ما نیست احساس میشود. در دوران پست مدرن، با بازگشت معنویات به زندگی انسان روبرو می¬شویم. معنویاتی که انسان امروزی با عبور از آن سبک سنتی و تجربه عصر مدرن، دیگر پذیرای آن خدای گذشته نیست. بلکه نیاز به خدایی دارد که از او انتظارات کمتری داشته باشد و آنطور که میبینیم، معنویات در دوران جدید به شکل های متفاوتی چون اخلاقیات و مفاهیمی درباره ذات انسان ظاهر میشود. همچنان که در این فیلم میبینم به کمک علم سعی در بازگرداندن این معنویات در غالب مفاهیم انرژی و قوانین جذب است.