انگار فیلمساز مدیوم خود را بهاشتباه انتخاب کرده و به جای یک فیلم داستانی، میخواسته مستند بسازد. روایت بر اساس همان کلیشههای نخنما و قابلپیشبینی پیش میرود تا این دو در بیابان گم شوند و در نهایت پیدا شوند...
به نام خدا
درست است که تولید فیلمی مثل فرزند چهارم با مخاطرههای زیادی همراه بوده و دغدغهها و پیامهای انسانی سازندگانش هم قابلاحترام است، اما همهى اینها بهانهى خوبی برای چشم بر بستن بر ضعفهای فیلم (بهویژه فیلمنامهاش) نیست. از همان ابتدا پرداخت دو شخصیت اصلی به شکلی ناقص صورت میگیرد و انگیزهى سفر آنها به آفریقا قانعکننده نیست. در ادامه، تصویرهای مستندوار از آفریقا و نمایش قحطی و فقری که گریبانگیر مردم آنجاست واجد هیچ عنصر دراماتیکی نیست. انگار فیلمساز مدیوم خود را بهاشتباه انتخاب کرده و به جای یک فیلم داستانی، میخواسته مستند بسازد. روایت بر اساس همان کلیشههای نخنما و قابلپیشبینی پیش میرود تا این دو در بیابان گم شوند و در نهایت پیدا شوند. اما نکتهى اعجابانگیز و غیرقابلباور معجزهای است که بدون بسترسازی لازم و در اوج گرسنگی این دو در آستانهی مرگشان اتفاق میافتد (به هر حال به دلیل حفظ امانت آن را لو نمیدهم). این معجزه که پرداخت و اجرایش یادآور فیلمهای معناگرا و ایدئولوژیک دههى ۱۳۶۰ است و به جای تأثیرگذاری بر عواطف مخاطب اسباب خندهى میشوند، تیر خلاصی است بر پیکر فیلمی کهنه و کسالتبار که حتی کاریزما و بازی همیشهخوب مهدی هاشمی را هم از او گرفته است. تنها نکتهى مثبت فرزند چهارم موسیقی متن شنیدنی فریدون شهبازیان است که ارزشها و امتیازهای بیشتری از خود فیلم دارد.
نویسنده : هومن داودی
منبع : وبسایت مجله فیلم