بازی های اغراق آمیز و نامناسب «شاکردوست» و «تفتی» گرفته تاهجوم بی منطق و غیر واقعی اهالی محل به خانه افسانه؛ از سخنرانی اخلاقی و قهرمانانه او برای جماعت غضبناکی که به قصد ویران کردن خانه اش آمده اند تا تحول ناگهانی مردم و شعری که پیرمرد حلاج در پایان می خواند . . .
در ادامه مطلب نقد فیلم رسوایی را بخوانید ...
به نام خدا
"رسوایی" فیلمی متوسط به پایین است. یک شعار است؛ یک شعار تصنعی و رنگ و لعاب دار. فیلم قصه دختری کیف قاپ و مشهور است که در کش و قوس بدهی های پدرش و پیشنهادهای بی شرمانه یک حاجی بازاری متظاهر، در فرار از دست پلیس، به خانه یک روحانی مسن و با اخلاق می رسد. این دختر چون به همه مردم ـ از جمله مرد روحانی ـ بی اعتماد است تصمیم می گیرد از این روحانی نیز باج بگیرد و او را تهدید میکند که در غیر اینصورت او را رسوا خواهد کرد.
فیلم قصه ای در حد رمنس های هندی دارد و در مرز میان طنز و رئال دست و پا می زند. همه چیز در فیلم رنگارنگ و اغراق آمیز است: از رنگ قرمز کفش های «افسانه» گرفته تا رنگ سبز چراغ های مسجد که همچون هاله نوری «شیخ یوسف» را در بالای منبر احاطه می کند؛ از دیالوگ های شعاری و نچسب اخلاقی ـ عرفانی او تا دیالوگهای اضافی «فرزانه» و دخترکان دیگر در خانه افسانه و مادرش که نمی دانیم قرار است چه نقشی ایفا کنند؛ از بازی های اغراق آمیز و نامناسب «شاکردوست» و «تفتی» گرفته تاهجوم بی منطق و غیر واقعی اهالی محل به خانه افسانه؛ از سخنرانی اخلاقی و قهرمانانه او برای جماعت غضبناکی که به قصد ویران کردن خانه اش آمده اند تا تحول ناگهانی مردم و شعری که پیرمرد حلاج در پایان می خواند.
فیلم نه تنها در رنگ و گریم شخصیت ها به فضایی اروتیک و مشمئزکننده نزدیک می شود، بلکه به دلیل اغراق های کلی خود، مخاطب را نیز به انزجار و دلزدگی می کشاند.
شخصیت های رسوایی باورپذیر نیستند و هیچکدام برای مخاطب جا نمی افتند؛ اما شخصیت روحانی فیلم با بازی «اکبر عبدی» دوست داشتنی و ملموس درآمده است. هر چند در پرداخت او هم اغراق ها و اشکالاتی غیرقابل اغماض وجود دارد.
شاید بتوان گفت که ده نمکی پس از افول کارهایش در اخراجی های 2 و 3، فیلمی در حد اولین اثرش ـ “اخراجی ها” (قسمت اول) ـ ساخته است. او تلاش کرده است مستند "فقر و فحشا" را این بار به شکل یک داستان تصویر کند؛ اما در این مسیر بی توجهی به جزئیات قصه و حتی جلوه های تصویری، به کلیت اثرش لطمه زده است.
علیرغم اینکه ده نمکی در سریال "دارا و ندار" بخوبی توانسته بود فقر را در مدیوم تلویزیون به تصویر بکشد، اما تصویری که او در "رسوایی" از فقر ارائه می کند ملموس و باورپذیر نیست. چهره هایی که برای شخصیت های فقیر افسانه، برادرش و دخترکان همخانه اش ارائه می کند، با آن گریم و چهره های بزک کرده، بیشتر به مردم اشرافی و بالانشین را تداعی می کنند تا افرادی فقیر و ندار که از فرط بی پولی به دزدی و خلافکاری افتاده باشند.؛ به یاد بیاوریم صحنه مضحک شیشه پاک کردن برادر افسانه را در خیابان که به هیچ وجه با چهره خوش سیما و گریم او جور در نمی آید.
از سوی دیگر در واقعیت جامعه، دختری با این مختصات، علی القاعده در محل زندگی اش حفظ ظاهر کرده و خود را گاو پیشانی سفید محل نمی کند؛ بلکه تلاش می نماید محیط امنی برای زندگی اش بسازد و خارج از محله خود دست به سرقت یا دلربایی بزند. چرا که اولاً فضای محلات پایین شهر اجازه لجام گسیختگی تا این حد را به افراد نمی دهد؛ و ثانیاً خود فرد نیز دست به چنین حماقت هایی نمی زند. عدم توجه به همین مسأله، شخصیت افسانه را غیرقابل باور می کند؛ گویی داستان در فضایی روایت می شود که برای مخاطب جامعه ایرانی، فضایی دست یافتنی است.
اگر مقایسه ای بین شخصیت بدنام «افسانه» در این فیلم با شخصیت بدنام «مالنا» در فیلم "مالنا (به ایتالیایی: Malèna)" اثر «جوزپه تورناتوره» انجام دهیم، درمییابیم که شخصیت فیلم تورناتوره چقدر ملموس و باورپذیر است و کارگردان از هرگونه اغراق و شعارگرایی پرهیز کرده است؛ اما افسانه ده نمکی به هیچ وجه تصویری نزدیک به واقعیت نیست و در بهترین حالت، تقلیدی مضحک از شخصیت فیلم تورناتوره به حساب می آید.
با این همه، ده نمکی در این فیلم دغدغه جایگاه روحانیت و فاصله گرفتن روحانیون از جامعه را دارد. او کنایه ای به برخی روحانیان جامعه اش می زند که: به دلیل فاصله گرفتن شما از مردم است که شکاف بین دین (ارزش های دینی) و جامعه ایجاد شده است.
اما نسخه ای که او برای این درد می پیچد، رسوایی است. روحانی مطلوبی که ده نمکی تصویر می کند باید برای درمان دردهای جامعه اش آمادگی برخورد و درگیر شدن داشته باشد؛ حتی اگر به رسوایی اش منجر شود و درب مسجد را هم بر روی او ببندند. او نباید ترسی از کمک کردن به مردمش داشته باشد؛ مردمی که حتی قصد باج گرفتن از او را دارند و یا کارهای خیر او را تعبیر به فسق و خطاکاری می کنند. به نظر ده نمکی فقط در صورت بروز چنین شهامتهایی از روحانیون است که صف طویلی از مریدان ـ حتی روی سنگفرش خیابان ـ پشت سر آنان نماز خواهند گزارد.
ده نمکی اگر چه به روحانی جامعه اش نقش پدری می دهد و از او انتظار دارد طبیب دردهای فرزندان طرد شده جامعه باشد، اما شیخ یوسف قصه او آدمی ساده اندیش است که در هاله ای از قداست فرو رفته است. به عبارت دیگر نسخه ای که ده نمکی ارائه می کند در کالبد یک روحانی خاص و با تفکر و زبانی ویژه جان می گیرد و این خود نقضی بر غرضی است که وی برای رسیدن به آن کوشش می کند؛ چرا که کارگردان می بایست به تصویری امروزی و واقعی از روحانی دست می یافت نه اینکه برای خوب بودن و پذیرفتن یک روحانی، او را در قداستی نامناسب اسیر کند.
اما با این همه اگرچه دعوت ده نمکی، دعوتی ناقص است و تصویری مشوش دارد، اما رسوایی او به جامعه ای پرداخته است که در آن نیاز به رهبری و هدایت روحانیت ـ همچون خانواده ای بی پدر ـ بشدت احساس می شود.
نویسنده : محمد شکیبادل
منبع : ابنا
نظر شما در مورد فیلم رسوایی چیست؟