یادداشت های سینمایی

نگاهی به آثار سینما - تلویزیون - تئاتر

آخرین نظرات

نقد فیلم قاعده ی تصادف در ادامه مطلب ...

برای تصادف هیچ قاعده ای نیست ، و همین بی قاعدگی ، قاعده ی فیلمی می شود ، که انتظار اهالی سینما و منتقدین بود . انتظار دیدن فیلم جدید کارگردان تنها دوبار زندگی می کنیم . انتظار دیدن فیلمی که مایه ی امیدواری آینده ی سینمای ایران باشد ...


قاعده ی تصادف داستان ساده ای است ، که در پیچیدگی های بزنگاه تصمیم گیری ها معنا می شود . بزنگاهی که یادآور کامیکازه هاست.

آدمی های فیلم بهزادی بدون تنش ویژه ای صحنه ی نمایش را ترک می کنند ، به زندان نمی افتند ، نمی میرند ، مرتکب جنایت نمی شوند . حتی سازش ومصالحه ای در کار نیست ، اما طرفین دعوا، دچار غبنی می شوند ، که مایه منفعت طرف مقابل هم نیست .            

آدمی های قاعده ی تصادف با هم بیگانه اند . این بیگانگی از سر لجاجت نیست ، از آن جایی این بیگانگی شروع می شود ، که فراموش می کنند ، الفبای ادبیات دلربای دو طرف با هم فرق می کند . حتی سعی می کنند ، در یک فضای معقول گفت و گو کنند ، تصمیم های احساسی نگیرند و علاوه بر دوره کردن خودشناسیشان ، به تشخیص درستی از طرف مقابلشان دست پیدا کنند ، اما به دلیل نداشتن زبان مشترک ، در این تلاش هم ناکام می مانند .

 قاعده ی تصادف فقط انشقاق میان نسل ها نیست . این که طرز تفکر نسل ها با هم متفاوت است  و در این نزدیک شدن هیچ کدام تلاشی نمی کنند ایده ی دمدستی فیلم نمی ماند.  حتی نشانه ی شوریدن جوان ترها  بر سنت ها ی پیشینیانشان نیست . دیالوگ شهرزاد و پدرش (با بازی امیر جعفری ) موید همین نکته است . هم پدر و هم دختر این را شنیده اند ، که بحران را می توان با مسالمت و حتی ملایمت برطرف کرد . می توان شرایط طرف مقابل را در نظر گرفت . می توان به او حق داد و منصفانه درباره ی او قضاوت کرد ، اما جایی که پای خواسته ها در میان است ، آن وقت مذاکره ی مسالمت آمیز جای خود را به تنش و دعوا و بحران می دهد .

آدمی های قاعده ی تصادف ، در رفتارهای گل درشت تعریف نمی شوند . جوان ترهایشان  همان تیپ هایی هستند ، که در ما به ازا بیرونی  نمونه هایشان را می توانیم ببینیم . شخصیت پردازی قاعده ی تصادف ، بر اساس معیار های معمول دراماتیک شکل نمی گیرد ، هر چند که در تعاریف ارکان درام،  ایرادی به آن وارد نیست .

 اگر بپذیریم ،  شخصیت پردازی که در  اصول درام آ مده است ، براساس فطرت یا عاداتی است ، که مربوط به سده ها ی گذشته است ، باید این نظریه را هم در نظر بگیریم ، که برای شخصیت پردازی در درام ، بنا بر شناخت فطری و غریزی از بشر امروز باید قانون دیگری نوشت.   دیگر نمی توان براساس عناصر داستان که تحول و تغییر اساسی را در یک داستان کوتاه نمی پذیرد ، عمل کنیم . این مفهوم روان شناختی در قاعده ی تصادف عمود خیمه ای است ، که بقیه ی عناصر داستان را بر خود نگاه داشته است .

آدمی های قاعده ی تصادف با هم بیگانه اند . این بیگانگی از سر لجاجت نیست ، از آن جایی این بیگانگی شروع می شود ، که فراموش می کنند ، الفبای ادبیات دلربای دو طرف با هم فرق می کند . حتی سعی می کنند ، در یک فضای معقول گفت و گو کنند ، تصمیم های احساسی نگیرند و علاوه بر دوره کردن خودشناسیشان به تشخیص درستی از طرف مقابلشان دست پیدا کنند ، اما به دلیل نداشتن زبان مشترک ، در این تلاش هم ناکام می مانند . قاعده ی تصادف فقط انشقاق میان نسل ها نیست .

داستان قاعده ی تصادف،  داستان ساده ای است و به ظاهر ساده تمام می شود ، اما هر تصمیم ، هر اکت شخصیت ها این قابلیت را دارد ، که تماشاچی را به فکر فروبرد . این امکان وجود دارد، که در همزادپنداری وابسته به  عطوفت ترحم بر انگیز ،  هیجان زده برخی نقش ها نشوی و در نگاهی عاقلانه ، به همه ی شخصیت ها و تصمیماتشان بیاندیشی. 

آدمی های قاعده ی تصادف ، طوری صحنه ی نمایش را ترک می کنند ، که یاد کامیکازه ها می افتی . وقتی از دور صحنه ی برخورد یک هواپیمای داوطلب مرگ را می بینی ، وقتی انفجار حاصل از برخورد هواپیما با ناوشکن ، باعث نابودی کشتی جنگی می شود ، نباید تنها حادثه ی شکست دشمن را به خاطر بیاوری ، باید بدانی که هر دو از بین رفته اند .

تنها دل خوشی داستانی در این است که جوان تر های قاعده ی تصادف در نتیجه ی تصمیمشان مختارند . همان طور که تماشاچی در داوری این روابط مختار است . 

 

نویسنده :مجتبی شاعری

منبع: تبیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم