یادداشت های سینمایی

نگاهی به آثار سینما - تلویزیون - تئاتر

آخرین نظرات

 

در این مطلب دو دیدگاه از فیلم «پله آخر» ساخته علی مصفا قرار داده ایم .

نقدهایی از روبرت صافاریان و احمد میر احسان را در ادامه مطلب بخوانید ...

 

درمیان بازیگرانی که در سالهای اخیر به فیلمسازی روی آورده اند(که تعدشان هم کم نیست!) علی مصفا از موقعیتی ویژه و ممتاز برخوردار است، مصفا همواره به عنوان بازیگری با انتخاب های خاص شناخته می شد نه یک ستاره سینما یا بازیگری حرفه ای، در فیلمسازی نیز بیش از آنکه رویکرد حرفه ای به سینما داشته باشد، فیلمسازی با دغدغه های متفاوت به حساب می آید که دنبال تجربه های دیگر گونه و برخوردار با مخاطب خاص بوده. پله آخر تازه ترین و البته کاملترین فیلم او نیز در ادامه همین مسیر قرار می گیرد فیلمی که نه تنها در جشنواره های جهانی درخشیده بلکه از او سیمای فیلمسازی توانا را ترسیم کرده. در ادامه دو نقد براین فیلم خواهید خواند که توسط دوتن از منتقدان نام آشنا نوشته شده اند، نقد هایی که آشکارا بر ارزش های این فیلم تاکید دارند. پیش از خواندن این نقد ها لازم به یاد آوری ست که این تقد ها از روزنامه پر بار و خواندنی بهار انتخاب شده اند.

***

دو نگاه به فیلم پله آخر ساخته علی مصفا

شوخی‌های مرد مرده

 روبرت صافاریان

 «پله آخر» فیلم داستان در داستان و به هم ریختن مرز داستان و واقعیت است: آنچه در طول فیلم می‌بینیم آیا داستان واقعی زن و مردی است یا داستان فیلمی است که زن در آن بازی می‌کند؟ و فیلمی است استوار بر مونتاژ که با برش زدن از این داستان به آن یکی و تکرار یک موقعیت از دیدگاهی دیگر در جایی دیگر، ما را به درون زمان و مکان فانتزی و غیرممکن می‌برد. امّا این چیزها هیچ باعث نمی‌شود که فیلمی یک فیلم خوب بشود. این‌ چیزها این روزها به شدّت باب است و من شخصا نسبت به ارائه آن به عنوان نوآوری و تجربه‌گرایی آلرژی دارم. باید دید فیلمساز در کاری که کرده تا چه اندازه تبحر به خرج داده و فیلمش در پرداخت این ایده تکراری چه نگاه یا حرف بکری دارد؟

چند چیز در «پله آخر» هست که آن را از یک فیلم «تجربی» آماتوری فراتر می‌برد. وجه تکنیکی سینمای آماتوری منظورم نیست. «پله آخر» محصول همکاری عوامل حرفه‌ای است و دارای استانداردهای یک کار حرفه‌ای در حدّ خوب. امّا فیلمی با این ایده می‌توانست در سطح ایده در جا بزند و فاقد پرداخت سنجیده و کنترل شده باشد. فیلم «پله آخر» خوشبختانه چنین نیست.

اول این‌که از نوع استفاده علی مصفا از داستان مردگان جیمز جویس واقعا رو دست خوردم. از جایی که متوجه شدم اشاره زن به پسرکی که در ایام جوانی به خاطر او زندگی‌اش را فدا کرده است بخشی از پایان داستان مردگان جیمز جویس است، در ذهنم شروع کردم به مقایسه ساختار شلوغ فیلمی که می‌دیدم با سادگی داستان مردگان و این‌که فیلم چطور پرت شده از کاری که جویس کرده است. امّا به تدریج معلوم شد که فیلم «پله آخر» نه اقتباسی از داستان مردگان، بلکه استفاده‌ای است از آن برای پیچیده‌تر کردن مضمونِ داستان و واقعیت و متن و زندگی. فیلم با این داستان بازی می‌کند و زن از آن استفاده می‌کند تا واقعیتی را در زندگی‌اش بیان کند، منتها واقعیت زندگی‌اش شباهت کامل به داستان ندارد و به‌خصوص فاقد آن مرگ تراژیکی است که در خاطره زن داستان جویس به زندگی ادامه می‌دهد.

 

 

روبرت صافاریان

روبرت صافاریان

امّا تم حضور مرده‌ها در دنیای زنده‌ها موضوع فیلم «پله آخر» هم هست (همین‌طور موضوع فیلمی که در این فیلم در دست ساخت است). این بار شوهر بازیگر نقش اصلی فیلم است که مرده اما مرتب در ذهن زن حاضر است و با او حرف می‌زند. منتها حرف‌های این مرده غالبا به شوخی آمیخته است و این آن چیزی است که زن را به خنده می‌اندازد و نمی‌گذارد نقشش را درست بازی کند. مرگ موضوع فیلم هست، امّا حُسن فیلم این است که به آن نگاهی طنزآمیز‌ و ظریف دارد. مرگ در این فیلم چیز تراژیک و فاجعه‌آمیزی نیست. چه شکل اتفاق افتادنش، چه برخورد اطرافیان به آن و چه شوخی‌های مرد مرده (بدون این‌که تبدیل به یکی از آن فیلم‌هایی شوند که مرده به میان زنده‌ها می‌آید و شاهد رفتار معمولا ریاکارانه آن‌هاست بشود) مرگ را هم مثل هر حادثه دیگری در زندگی دارای وجهی خنده‌دار می‌بیند و طنز فیلم اندازه و ظریف است. نمی‌خواهد تماشاگر را به قهقهه بیندازد، می‌خواهد لبخند بر لب او بنشاند. اگر هم گاهی به لودگی نزدیک می‌شود، مانند صحنه رقص حاضران در مراسم ختم، به سرعت کنترل می‌شود و بدل به لحن اصلی فیلم نمی‌شود.

در پرداخت ایده داستان و واقعیت هم شاهد تازگی هستیم. چنین نیست که صحنه‌هایی که در فیلم می‌بینیم برخی مالِ داستان واقعی و برخی دیگر مال داستانِ فیلم توی فیلم باشند. بسیاری از صحنه‌ها می‌توانند مالِ هر دو باشند. نه با داستان در داستان، بلکه با داستانی سروکار داریم که معلوم نیست داستان است یا واقعیت. یا دو داستان که روی هم سوپرایمپوز شده‌اند. تازه داستان‌های دیگری هم داریم: مردگان و مرگ ایوان ایلیچ. داستان‌ها در جاهایی مثل هم‌اند و در جاهایی از هم جدا می‌شوند. لایه چهارم (داستان چهارم) این واقعیت است که بازیگران فیلم در زندگی واقعی هم زن و شوهرند. همین‌طور عوامل تولید فیلمی که در فیلم شاهد ساخته شدنش هستیم بسیاری‌شان عوامل فیلم پله آخرند. همانند داستان دو لایه فیلم «پله آخر» با زندگی واقعی خارج آن، به گونه‌ای دیگر تم فیلم را تکرار می‌کنند. امّا فیلم تنها بر این تودرتویی استوار نیست و با لحن شوخ خود و نشان دادن احساسات پنهان و پیچیده آدم‌های قصه (که همزمان آدم‌های قصه مردگان، فیلمِ «پله آخر»، فیلمی که در فیلمِ «پله آخر» ساخته می‌شود و زندگی واقعی هستند) و پرهیز از تبدیل فیلم به یک پازل (یعنی ساختن موقعیتی که بیننده به جای لذّت بردن از رابطه آدم‌ها مدام به فکر جفت و جور کردن تکه‌ها و حلّ معما باشد) ما را نگاه می‌دارد.

از نظر بصری هم فیلم کارهای جالبی کرده است. ایده اسکیت‌بازی علی مصفا و طرز تدوین آن در ابتدای فیلم چنان است که مرز باریک مرگ و زندگی به بهترین نحو به بیننده القا می‌شود. ایده «پله آخر» قناس ایده خوبی است برای تبدیل شدن به نشانه مرگ و همین‌طور یکی شدن مرگ با صدای آواز معینی که جای جای فیلم می‌شنویم و بخش طنزآمیزش این‌که ضربه نوار کاست همین آواز به سر مرد باعث مرگ او می‌شود.

«پله آخر» البته بخش‌های اضافی دارد. مثلا شخصیت زنی که در بستر نشسته و کتاب تایپ می‌کند، کارکرد چندانی ندارد و تنها موقعیت را شلوغ‌تر می‌کند. این‌که مرد دوّم فیلم (دکتر) در فصلی نزدیک انتهای فیلم داستان مردگان را از روی کتاب آن زن جور دیگری می‌خواند این قدر اهمیت ندارد یا می‌توانست با تمهید دیگری تامین شود. در جاهایی هم فیلم به سمت همان معمایی شدن مخلّی میل می‌کند که در بالا گفتم. و در مجموع شاید اندکی فشرده است. یعنی تعداد عناصر آن و تعداد پیچ و خم‌هایش از اندازه‌ای که تجربه تماشای آن را به تجربه‌ای مفرح بدل سازد، فراتر می‌رود. امّا این اشکالات خوشبختانه بر فیلم مسلط نمی‌شوند و فیلم در مجموع کار خود را می‌کند و اثر خود را می‌گذارد.

***

انگار از مرگ من بی‌خبرند

احمد میراحسان

 «پله آخر» را می‌توان از معدود فیلم‌های خوب چند سال گذشته به حساب آورد. فیلم منطق خود را دارد و با شخصیت‌پردازی درست و لحن صمیمی‌ای که دارد جذابیتش را دوچندان کرده است. فیلم با کاراکتر علی مصفا که آزاد و رها و با چشم‌های بسته در حال اسکیت‌سواری است شروع می‌شود. او همان ابتدای داستان می‌گوید از کودکی حافظه درست و حسابی نداشته و اتفاقات را به ترتیب به یاد نمی‌آورد. بنابراین روایت غیرخطی با توجه به خود داستان انتخاب شده و از لحاظ منطقی کاملا بجا بوده است.

لیلا حاتمی در پله آخر ساخته علی مصفا

لیلا حاتمی در پله آخر ساخته علی مصفا

فیلمنامه «پله آخر» برداشتی آزاد از رمان «مردگان»، اثر «جیمز جویس» است و همچنین گفتاری روی فیلم استفاده شده است. در طول داستان فلاش‌بک‌های زیادی وجود دارد و چندین و چند بار به عقب برمی‌گردیم تا بفهمیم حقیقت چیست. علی مصفا علاوه بر کارگردان، فیلمنامه‌نویس اثر هم هست. او به واقع دیالوگ‌های بی‌نظیری نوشته است که کاملا با جنس و منطق روایت جفت و جور است: «بعد از مردنم، تا یک روز یا بیشتر، ناخن‌هام هنوز رشد می‌کنن… و موهام… و ریشم… انگار از مرگ من بی‌خبرند…»

موسیقی «پله آخر» که از تصنیف‌های قدیمی انتخاب شده، بسیار به فضاسازی فیلم کمک کرده است. این تصنیف‌ها صرفا به خاطر کارکرد دراماتیک به آن اضافه نشده است و قسمتی از بار داستان را که نوستالژی شخصیت لیلی (با بازی لیلا حاتمی) است به دوش می‌کشد. استفاده از آواز دشتی «بسته دام» اثر «روح‌‌انگیز» از انتخاب‌های دوست‌داشتنی این فیلم است. بازی‌ها بسیار خوب و یکدست هستند. علی مصفا با آن‌که بیشتر تمرکزش روی کارگردانی بوده است، تقریبا می‌توان گفت بهترین بازی‌اش را -تاکنون- ارائه داده است. لیلا حاتمی هم مثل همیشه عالی است. او برای این نقش جایزه بهترین بازیگر زن را در چهل‌وهفتمین جشنواره بین‌المللی فیلم کارلوویواری به دست آورد.

روایت غیرخطی، مهم‌ترین ویژگی آخرین ساخته علی مصفا است. علی مصفا در «پله آخر»، عناصر زمان و مکان را در هم می‌شکند تا از لابه‌لای این عدم توازن پیامش را انتقال دهد. لزوم استفاده از ساختار غیرخطی برای روایت قصه فیلم، مهم‌ترین سوالی است که در مورد این فیلم‌ باید به آن پاسخ داد. داستان، مفهوم و ساختار سه ضلع مثلثی هستند که فیلم را می‌سازند و ارتباط بین این سه، همواره ارتباطی دو‌سویه است. روایت غیرخطی و استفاده از شکست‌ها یا گسست‌های زمانی، باید در ذات داستان، غیرخطی باشد. به نحوی که نتوان داستان دیگری را با این ساختار، ساخت یا برای روایت این فیلم از ساختاری جز این نوع، استفاده کرد. نمای پایانی فیلم همسان با نمای آغاز است و فیلم با پلان دیالوگ لیلا حاتمی که در ابتدا می‌بینیم، تمام می‌شود و تکرار این نما به شکلی حساب‌شده در ذهن مخاطب پایان را تداعی می‌کند و کل فیلم را در پرانتزی قرار می‌دهد که به ساختار روایتی غیرخطی انسجام می‌بخشد. عدم قطعیت، دومین ویژگی فیلم «پله آخر» علی مصفا است. ساختار غیرخطی و روایت یک فیلم در فیلم سبب شده است که مخاطب در مواجهه با این فیلم همیشه در برزخی قرار بگیرد که همیشه در ورطه جدا کردن حادثه‌ها، کنش‌ها، شخصیت‌ها و موقعیت‌های دنیای مخلوق فیلم باشد که کدام را باید واقعی و کدام را باید ناواقعی انگاشت. و اتفاقا همین ویژگی سبب شده است که مخاطب همیشه درگیر حل پازل داستانی فیلم باشد. در فیلم می‌بینیم که علی مصفا بی‌هوش کف آشپزخانه افتاده است و به ناگاه مانند روح سر از صحنه بعدی درمی‌آورد. همین مسئله سبب می‌شود که مخاطب، در باب دنیای خارج از فیلم (اعتقاد‌های بیرونی)، و حتی با انتظارها و اعتقادهایی که خود فیلم می‌آفریند (اعتقادهای درونی)، خوانش‌ها و تعبیرهای شخصی خود را داشته باشد. پیش‌بینی‌های ماورایی خسرو یا کتابی که مادر دکتر امین به تایپ آن مشغول است و ما سپس شاهد تکرار این حوادث هستیم، نیز طعنه‌ای به این موضوع می‌زند که آیا به‌راستی هنر، نسخه دوم زندگی است یا زندگی، نسخه دوم جهان هنر! فیلم پله آخر، فیلمی یکپارچه و یکدست است. همه چیز از یک جنس است و شاید برای همین است که اگر جاهایی از فیلم را هم نمی‌فهمیم باز فیلم و فضای آن را دوست داریم. یک آرامش و تسلط در کلیت فیلم جاری است که جز به نگاه و ذهن فیلمساز به چیز دیگری نمی‌توان نسبتش داد. نوع روایت غیرخطی داستان به شدت با شخصیت بی‌قید و بند خسرو هماهنگی داشت. حال و هوای نوستالژیک فیلم و فضاها در ادامه شمه‌هایی که در سیمای زنی در دوردست دیده بودیم، حاکی از شکل گرفتن سینمای خاص علی مصفا است که کم‌کم می‌توان فیلم‌هایش را بدون نگاه کردن به عنوان‌بندی هم شناخت.

 

منبع:مَد و مِه

بهار- انتشار در مد و مه ۵ اسفند ۱۳۹۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم