در ادامه ی مطلب نقد سریال پایتخت را میخوانیم که نویسنده ی محترم آقای هادی حق پرست ، آن را در اختیار ما قرار داده است .
بعد از تماشای دست و پا شکسته سریال نوروزی پایتخت و شنیدن و خواندن اعتراض های شخصیت های سیاسی، فرهنگی،رسانه ای و مهم تر از همه مردم عزیز شمال از پرداخت این سریال به آداب و رسوم و گویش و لحجه این منطقه از کشور، با خود گفتم که ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نام خدا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد از تماشای دست و پا شکسته سریال نوروزی پایتخت و شنیدن و خواندن اعتراض های شخصیت های سیاسی، فرهنگی،رسانه ای و مهم تر از همه مردم عزیز شمال از پرداخت این سریال به آداب و رسوم و گویش و لحجه این منطقه از کشور، با خود گفتم که یک اتفاق بوده است و حتما دیگر تکرار نخواهد شد، و آنها هم که عکس العمل از خود نشان دادند و داد و فریاد کردند مقداری متعصبانه و بسته به موضوع نگاه کردند. و این یال و قال سوژه ای را هم دست BBC و VOA داده تا آنها هم پُز مدافع نمودن مردم ایران و شمالی ها به خود بگیرند!
و این را از زمانی که شنیدم قرار است سری دوم آن هم ساخته شود، اطمینان پیدا کردم که بنا دارند با ساختن سری دوم پایتخت با برداشتی مناسب شیطنت های گذشته را جبران کنند.
اما بعد از دو سال انتظار و شنیده های پراکنده از سری اول پایتخت، وقتی در نوروز 92 پای شبکه اول تلویزیون به تماشای فیلم نشستم، اولین قاب قسمت اول را که دیدم،(اولین قاب قسمت اول تصویری از یک مرغ ! که مشغول راه رفتن و نوک زدن زمین بود)
فهمیدم که اشتباه می کردم و تَه دلم خالی شد و خیره خیره تا آخر قسمت را دیدم و تنها به این می اندیشیدم که چرا باید به این رسانه بگوییم رسانه ی ملی؟
رسانه ای که جز تهران و شهر و سبک زندگی تهرانی هیچ برایش محترم نیست و از شوخی و بازی کردن با آنها لذت می برد.
با هدایت صدا و سیما در یک برنامه هماهنگ چند هفته قبل از نوروز شبکه های استانی پخش سری اول پایتخت را در دستور کار قرار دادند که مردم خوب داستان را به خاطر بیاورند و برای پخش سری دوم آماده خندیدن به هم باشند.
این از آن تصمیم رسانه ملی نشانه دارد، که آن تهرانیزاسیون ایران اسلامی است و شاید هم تنها در این صورت این رسانه ملی می شود. در این مجموعه که هیچ جز ابتذال تصویری فیلم تلویزیونی نیست، تنها یک سخن وجود دارد و آن هم این که مردم شمال، جماعتی بد لهجه، بی سواد و البته طبق معمول شخصیت سازی برنامه های تلویزیون مذهبی آدم هایی هستند که در این روزگار در عین سادگی به خانواده اهمیت می دهند و آنها را سرمایه خود می دانند، آدم هایی که حتی حرف زدن هم بلد نیستند، عصبی و در چند وجبی خود برای حرف زدن فریاد می زنند.
نکته جالب در سریال این است که همسر ((نقی)) یا محسن تنابنده با لهجه ای تهرانی(!) حرف می زند و این از خلاقیت های(!) آقای مقدم کارگردان سریال بوده تا نقی و لحجه شمالی او در کنار همسرش (هما) با لحجه تهرانی اش خوب جلوه کرده و نمایان شود. و همچنین منت نهادند و نقش هایی نظیر راننده بولدوزر یا کارگر کارواش و کارگر سر چهار راه را به بازیگران مازندرانی واگذار کردند و آنها هم با ذوق دیده شدن در شبکه سراسری قبول زحمت فرمودند و بر مشروعیت این سریال افزودند.
و این همان کاری است که رضاخان پهلوی ناشیانه خواست انجام دهد اما این آقایان آگاهانه و هوشمندانه و با استفاده از بودجه و امکانات رسانه ملی و ملت ایران علیه فرهنگ و آداب مردم ایران حرکت می کنند.
که البته این اثر همانند همه اثرهای آقای مقدم که دوربین به صورت مبتذل سینمایی در کل سریال بی دلیل روی دست است اثری با ماهیت مستند بوده، اما این بار مستندی برای حمله ای وحشیانه به طریق ابزار فرهنگی و رسانه ای به فرهنگ یک قوم و ملت بود، نه یک سریال یا تله فیلم و ... . اثری که می توان گفت BBC و دیگر دشمنان رسانه اس قسم خورده ایرانیان جرات ساخت چنین سریال و توهین به ایرانیان و اقوام آنان ندارند.
عوامل و سازندگان این سریال آشکارا فریاد زدند که چرا شهرستانی ها مثل ما نمی شوند؟
گرچه نباید از تنها نقطه مثبت و قابل دفاع سریال غافل شد و آن هم ترسیم یک سبک زندگی جمعی و خانوادگی و نفی ایندیویژوالیسم است که در جای خود ایرانی و اسلامی ارزیابی می شود.
و خلاصه این که به نظر نگارنده صدا و سیما برای دومین بار از خط قرمز خود عبور کرد و خط قرمز این رسانه باید غرور ملت ایران و لطمه زدن به این احساس مقدس باشد و مراقب باشد که ولی نعمتان انقلاب از انها ناامید نشوند.
نویسنده : هادی حق پرست